روستای زیبای اوره

طبیعت، باغبانی و مردم شناسی روستای اوره از توابع نطنز در دامنه کرکس

روستای زیبای اوره

طبیعت، باغبانی و مردم شناسی روستای اوره از توابع نطنز در دامنه کرکس

300 واژه و اصطلاح از واژه های گویش اوره ای

گویش رایج روستای اوره در قدیم،‌ گویش رایجی یا راجی بوده که گویش مشترکی است در بسیاری از روستاهای استان مرکزی، قم، و اصفهان. این گویش از قواعد دستوری و واژگانی خاصی پیروی می کند که در حال تدوین کتابی در این باره هستیم. 
 امروزه به تعداد انگشتان دست هم نمی توانید کسانی را پیدا کنید که به این گویش تکلم کنند، اما برخی از واژه های گویش قدیم اوره در افواه مردم جاری است که نسل جدید با معانی و این واژه ها آشنا نیستند. در اینجا فهرستی از این واژه ها را به شما تقدیم می کنیم. نسخه کامل این فهرست با بیش از هزار و صد واژه و اصطلاح اوره‌ای، با تصحیح کامل، در آستانه‌ی انتشار قرار دارد: 


 

1. آتِش کور کردن: آتش را خاموش کردن.

2. آتِش گیروندن: آتش زدن. 

3. اَدُووه: ادویه

4. آروسی: عروسی.

5. آزَنگِله: دری در ابعاد یک در دو متر که در آن تخته به کار نرفته بود. بلکه با چوب به صورت مشبک پنج در پانزده ساخته می شد و به عنوان مانعی برای ورود به باغات یا محل های مورد نظر استفاده می شد

6. اسب پلَنگ: نوعی مورچه ی بزرگ و مهاجم که دست و پای بلندی داشته و مورچه های کوچکتر را مورد هجمه قرار می دهد

7. اسبُل: طحال.

8. اِسِّدَه: بودن. ماندن. مثال: وازماله اینجا اسده. غذام اینجا اسده. 

9. اَسم: اسب. یکی از قواعد گویش اوره ای تبدیل حرف «ب» به «م» در برخی از واژه هاست. 

10. اِشکاف: به کمدهای دیواری قدی و بزرگ می گفتند که به منظورهای مختلفی مانند جارختخوابی از آن استفاده می شد

11. اُفتُو: آفتاب ، اُفتو با کلمه «فتو» لاتین به معنای نور هم‌ریشه است .

12. آکِلَه: خوره. نوعی زخم. آکله به حلقش بیفتد: حلق او خوره بگیرد(به بدترین زخم و درد دچار شود). 

13. اُلبَند: آفتاب پرست

14. اَلَه افتاد: چپه شد. به لم دادن یا دراز کشیدن هم گفته می شود. مثلا فردی که خسته شده است می گوید: من برم یه ناه اَله بیفتم.

15. اُلوپُشتَه (اله پشته): لاک پشت

16. آلیشی: اشتباه، عوضی. مثلا فلانی کفش خود را آلیشی پوشیده است. این واژه در اصل «آلیشت» است که در گویش اوره ای «ت» تلفظ نمی شود. آلیشت از ریشه اوستایی «آویشت» به معنی تعویض اخذ شده است. 

17. امشُو: امشب

18. اِنجوجَک: آفتابگردان. 

19. اُوگردُن: آب گردان. ملاقه بزرگی که برای انتقال شیر یا دیگر مایعات از ظرفی به ظرف دیگر استفاده می شد. 

20. ایتا: یکی

21. ایکِرَه: می کند. 

22. باخِجَه: پدر بزرگ

23. باخسوره: پدر شوهر. در گویش اصفهانی «بُسوره» گفته می شود. 

24. باد یَمُن / یَمُن کُشته: نوعی بیماری که گوسفندان به آن دچار می شدند. بیماری ای شبیه خناق که در آن گلو باد کرده و راه نفس بسته می شود و سبب مرگ می شود. ریشه این مثل گویش اصفهانی است و به جای کلمه «یمن»، «یامان» گفته می شود. 

25. بالِشت مار: سوسک بالغ شده ی کرم سفید ریشه که نوعی آفت محسوب می شود. کرم های این آفت قبل از تبدیل به سوسک،‌ به نام جوزقند کلاغ شناخته می شوند و نام علمی آن ها «کرم سفید ریشه» است. این آفت، یکی از مهمترین آفت های ریشه خوار گیاهان به خصوص ریشه انگور است. 

26. باهو/باهوله: بازو

27. بَبُ: شد. مثال: قبول بَبُ: قبول شد. 

28. بَبِیَه: شده است. مثال: خراب بَبیه.

29. بَحُسیم: بخوابیم. 

30. بُراز دادن: گداختن. داغ کردن. 

31. بِرِشتوک: نوعی غذای قدیمی که با خرما، روغن گوسفند و برنج می پختند و به تازه عروس یا خانم هایی که تازه وضع حمل می کردند، می دادند. 

32. بَسّو: نوعی ظرف

33. بَشو: رفت. 

34. بَکَ: کرده اند. مثال: خراب بَکَ: خراب کرده اند. 

35. بَلگ: برگ. 

36. بَمَردِن: مرده اند. 

37. بون: پشت بام. 

38. بی صَّحَب: بی صاحب. نوعی تشر که خطاب به حیوانات گفته می شد

39. بِیِن: بیایند. 

40. پابیل: نوعی شخم زدن زمین که برای عمیق تر بودن این نوع شخم، از فشار بسیار محکم پا روی بیل استفاده می کنند. معمولا برای این کار هنگام شخم زدن، اندکی به هوا می جستند و سپس وزن خود را با پا، به بیل منتقل می کردند

41. پاتیل: نوعی ظرف روحی یا مسی که شبیه کوزه بود و برای ذخیره روغن یا شیر از آن استفاده می کردند

42. پاتیلجه: پاتیل کوچک. کلا برای اشیاء کوچک پسوند «چه» اضافه می کردند که گاهی برای سهولت آن را «جه» تلفظ می کردند. مانند بیلچه و ...

43. پاتیلک / پاتِلَک: پاتیل کوچک. ظرفی که ته آن گرد بود و روی اجاق یا سه پایه می گذاشتند و درون آن شیر جوش می آوردند

44. پاچَه پارَه: بد اخلاق 

45. پاکِزِیلَه: پاک و تمیز

46. پُتِشَه: به تب خال یا زخم روی لب ها گفته می شود. این واژه معمولا برای حیوانات به کار می رود.

47. پَخت: پُخت. 

48. پَر پروچی: پروانه های کوچک که شب ها دور لامپ یا شمع می چرخند

49. پَسّا / پستا: نوبت. در گذشته چند دامداری که هر یک تعدادی بز داشتند، آن ها را تجمیع کرده و به ییلاق در دامنه های کرکس می رفتند. شیر این دام ها همه یکجا دوشیده شده و در دیگ های واحدی فراوری می شد. آن ها با توجه به تعداد دام های شیرده خود، محصول نهایی را تقسیم می کردند. همچنین برای چراندن دام ها، هر دامداری با توجه به تعداد دام های خود، روزهای بیشتر یا کمتری را باید چوپانی می کرد. به این تقسیم بندی «پسا» می گفتند. مثلا می گفتند امروز «پَسّا»ی فلانی است. یعنی نوبت اوست دام ها را به چرا ببرد. 

50. پَسَه چینه یا پساچینه: پس از اتمام برداشت محصول توسط صاحب باغ، برخی از میوه ها در شاخه های بلند در دسترس نبودند یا دیده نشده و در نتیجه روی درخت باقی می ماندند. مرسوم بود با رضایت صاحب باغ، فرد دیگری میوه های باقی مانده را با عنوان «پسه چینه» برداشت می کرد و مالک آن ها می شد. در گذشته معمولا به افرادی که بی بضاعت بودند این اجازه داده می شد. 

51. پِسی: شلوارهای قدیمی به جای کمربند، کش بسیار محکمی داشت. وقتی که می خواستند چیزی را مخفی کنند، آن را روی شلوار گذاشته و کش کمربند را روی آن بر می گرداندند. در این حالت می گفتند مثلا گردو را لای پسیش گذاشت. پسی به عنوان جیب کاربرد زیادی برای کشاورزان و دامداران داشت

52. پِلاهِشت:‌ آب کش بزرگ

53. پَلَنگ: پِلِنگ.

54. پُن: گوشه، کنار. مثال: این رو بذار پُن دیوار. 

55. پول سرخ: تفتیده شدن بیش از حد. مانند آهنی که روی آتش چنان تفتیده شود که سرخ شود. مثلا می گویند چشمانش پول سرخ شده بود

56. پیازو: نوعی گیاه دارویی که در برخی از دامنه های کوه ها وجود دارد و به عنوان چاشنی غذا مورد استفاده قرار می گیرد. یکی از دره های کرکس، «لاپیازو» نام دارد. 

57. پیش کردن: بستن. مثال: در رو پیش کن. 

58. پیلی: دوک نخ ریسی. 

59. تارُمی: نرده سیمی قدیمیی.

60. تَختِگُنی: تخته گاه. به دو طاقچه یا تخته گاهی که جلوی درهای قدیمی بود می گفتند. این تخته گاه ها برای بار انداز برای چارپایان یا نشستن استفاده می کردند

61. تخته: به نقاط هموار گفته می شود. مانند: تخته سرمار، تخته میدان، تخته هلبال، سرتخته.

62. تُرشالَه: برگه ی خشک شده ی زردآلو

63. تُل تُلی: قطعه قطعه و جدا شدن. وقتی که شیر را به جوش می آوردند، در صورتی که خراب می شد، پروتئین های آن قطعه قطعه در آب شیر شناور می شد که اصطلاحا می گفتند تل تلی شده. 

64. تنورمالَه: قطعه پارچه ی کهنه ای بود که آن را خیس کرده و به جداره ی داغ شده ی تنور می مالیدند تا سیاهی های باقیمانده از نان های پخته شده ی قبلی، پاک شود

65. تُو: تاب خوردن. این واژه گاهی به جای چراندن هم به کار می رفت. مثلا می گفتند من برم بزها رو «تُو» بدم.

66. تُوارجِه: نوعی کوله پشتی.

67. تورکَه: حبه. مانند تورکه انگور. 

68. توشکِلِه: جوجه مرغ کوچک. همچنین به فرزندان سر به راه و فرمانبرداری که جا پای پدر و مادر خود می گذاشتند هم توشکله می گفتند. مثلا: فلانی توشکله واری همراه مون یه. 

69. تیرچاه: به چاه اصلی در قنات می گویند. در کنده هایی که درون کوه حفر می کردند نیز تیرچاه هایی برای هواکش ایجاد می کردند

70. تیرچاه: هواکش کَنده و اصطبل حیوانات

71. تیلیش تیلیش: ذره ذره شدن. 

72. جَخت بالا/ جختا بالا: در حقیقت این واژه «جَخت حالا» است. «جخت» یعنی «تازه»، «این زمان»، «درست»، «دقیقاً». گاهی واژه «جَخت» به تنهایی استفاده می شود. 

73. جِرقُوَه: به چرک هایی گفته می شود که از لباس خیلی کثیف بیرون می اید. مثلا وقتی لباس خیلی کثیفی را می شویند می گویند: جِرقُوَه ازش در میاد.  

74. جُل: فرش. از ریشه سریانی به معنی پوشش است. 

75. جَلدی: سریع. مثال: جلدی وخیز. 

76. جوریدن: پیدا کردن. جستن. 

77. جوزقند کلاغ: به کرم سفید ریشه می گویند. این کرم یکی از افت های ریشه خوار درختان است که به دلیل علاقه شدید کلاغ به این نوع از کرم، به آن جوزقند کلاغ می گویند

78. جوزقند: نوعی آجیل زمستانی که از هلو یا انجیر درست می کردند. به این صورت که نوعی از هلوی خاص که به آن هَلگ می گویند و امروزه در کمتر باغی از باغ های اوره می توان آن را پیدا کرد، را پوست می کندند. هسته آن را نیز در می آوردند و به جای هسته هلو، درون آن را با گردو و گاهی همراه با مقداری شکر پر می کردند. سپس مانند تسبیح درون یک نخ می کشیدند و آن را خشک می کردند و در زمستان میل می کردند. این کار هنوز هم در بعضی از روستاهای نطنز انجام می شود ولی در اوره منسوخ شده است

79. جوق: جوی آب. 

80. جول وزغ: جلبک. از این رو به آن جول وزغ می گفتند که گویا وزغ روی آب، لحاف پهن کرده است. 

81. جول: در گویش اوره ای به نوعی لحاف که از لباس های کهنه ساخته می شود می گویند. این واژه در اصل به معنی پوشش و به طور خاص به معنی پوشش یا پارچه ای است که روی حیوانات سواری و ستوران می اندازند. 

82. چاهی: چای. 

83. چاییدَن: سرما خوردن، خنک شدن. 

84. چَپِّش: بز نر.

85. چرا قُلوس: چلاق

86. چراپا: وقتی بز یا بزغاله دستان خود را بالای درخت می گذارد تا از برگ های بالای درخت میل کند، می گویند چراپ پا شده است

87. چراغ چوپان: چراغی که سوخت آن صمغ جمع آوری شده از بوته کُوَندول بود که بر سر چوبی آن ها را بسته و مانند مشعل از نور آن استفاده می کردند. 

88. چِرکولی: کثیف.

89. چِزّه: داغی. چزاندن یعنی داغ کردن. نوعی گیاه که هنگام آتش گرفتن، حرارت زیادی تولید کرده و داغی به خصوصی دارد. 

90. چشم سیفید: خیره سر

91. چلُفتی: سرچلنگی، تراشه های چوب دراثر رنده شدن، هیزم خشک از شاخه های نازک. در برخی از شهرها هُلُف هم گفته می شود و به محل نگهداری هیزم ها، «هُلفتونی» می گویند.این واژه از این روی برای کسی که نمی تواند کاری را درست انجام بدهد به کار می برند که گویا دست و پای وی رنده و زخمی شده است.  

92. چُلووَه: به خرده چوب‌های خشک و پوست شاخه‌ها که برای تجدید گرمای تنور به‌کار می‌بردند، گفته می شد. 

93. چِم چِمال: ناخوش احوال. حالت ناخوشی قبل از شروع بیماری.  

94. چماله: موچاله، چروک. 

95. چُهلَس: لایه ای از یخ نازک که در هنگام کولاک و سرمای شدید برفی، روی شاخه های نازک درخت یا حتی موهای افراد بسته می شد.

96. چوق: چوب. 

97. حسین شوله: به تاب بازی می گفتند

98. خارسو: مادر زن یا مادر شوهر. معنی تحت اللفظی این واژه «خار چشم» است. 

99. خاطی خاطی: اسم صوت برای خطاب قرار دادن گربه ها. 

100. خاکلون: زمینی که آب نخورده و با نسیم کوچکی از آن گرد و خاک بر می خیزد. 

101. خانجی: مادربزرگ، ننجون

102. خانچِلِه: کفشدوزک

103. خِبَ: خوب است. «خِب بُ» هم به همین معنی است. 

104. خُجُو: پارس کردن سگ، آمادگی سگ برای هجوم .. مثلا می گویند فلان حیوان درنده خُجُو نشسته است،‌ یعنی آماده حمله است..  . این واژه از ریشه عربی است. خجو کردن شتر در عربی به معنی شیهه کشیدن شتر است که در گویش فارسی معنی آن نسبت به حالت حیوانات دیگر نیز توسعه پیدا کرده است

105. خَرَند: زمین کوچکی که حد فاصل ساختمان خانه تا جوی آب یا باغ رها می کردند. در قدیم چون استفاده از ایزوگام رایج نبود، برای جلوگیری از نمناک شدن اتاق ها، از «خرند» استفاده می کردند. 

106. خسری: سرما زده، سر شدن از شدت سرما. مثلا به کسی که دستانش در زمستان یخ می زد می گفتند: دست فلانی خسری شده.

107. خِشم : قهر

108. خُل پِزِه: معنای تحت اللفظی این واژه «خاکستر پخته» است. «خل پزه» به خاکسترهای سبکی گفته می شود که روی شعله های آتش با نسیم و وزش باد در حرکت و چرخش قرار می گیرد. واژه «خُل» با کلمه ترکی «کول» هم ریشه است. 

109. خلا: سرویس بهداشتی. مستراح. خلاهای قدیم سنگی بزرگ، مثلثی، ژرف و خوفناک داشت که معمولا کودکان از آن وحشت داشتند.

110. خلاشه: خرده چوب های ریخته شده بر زمین. خار و خلاش هم گفته می شود. 

111. خُنج: کرم خاکی

112. خودشو والشته: آدم شده

113. خوشَم باشد: چشمم روشن(با کنایه).

114. داغ بو: باز بود. 

115. دست پراریدن: با دست جستجو کردن و چیزی را پیدا کردن. مثلا کسی که در تاریکی به دنبال چیزی است می گوید: هر چه دست پراریدم پیداش نکردم

116. دستقاله: داس کوچک. این واژه از ترکیب دست با گانه، به معنی مانند دست ساخته شده است. 

117. دُشوِل: به غده هایی گفته می شد که در بدن حیوانات یا گوشت آن ها وجود داشت و قابل خوردن نبود

118. دِقَّه: دقیقه

119. دلم وَریو شد: نگران شدم. دلواپس شدم

120. دُمادون: هواکش تنور. سوراخی که از کنار، به تنور منتهی شده و وقتی در آن را باز می کردند، آتش تنور برافروخته تر می شد.. دما در گذشته به معنی «هوا» استفاده می شده است.

121. دَندرَنجه: قطعه زمینی که پدر یا پدربزرگ عروس آن را در مراسم عروسی به داماد هدیه می کرد.  

122. دُوال: کمربند. پارچه ای باریک شبیه کمربند که به دور چیزی می بندند. 

123. دولاب / دولابچه: کمد

124. دولوغ: به چوب قطور و بزرگی گفته می شود که برای داربست باغ انگور مورد استفاده قرار می گیرد.

125. دولووَه: به کمد کوچک دیواری می گفتند که در خانه های قدیمی فراوان وجود داشت

126. دیفال: دیوار

127. دیگِله کوپّّایی: دیگی که قد کوتاهی داشت اما کمر این دیگ، از سایر اجزای آن پهن تر بود

128. دیوُن: داوری. خدا دیوُنِش رو بکند: خدا او را مورد قضاوت و داوری قرار داده و محاکمه کند

129. رَچ: به راه های باریک مال رویی گفته می شود که در مناطق مختلف کوهستانی وجود داشت و بر اثر رفت و آمد زیاد حیوانات مسیر خاصی تشکیل می شد. امروزه بسیاری از این رچ ها به دلیل استفاده نشدن، از بین رفته اند. رچ های زیادی در اوره وجود داشته است مانند: رچ خران، رچ مریم.

130. رَف: تاقچه باریک بالای سردرهای قدیمی. این کلمه از ریشه ترکی است. به طور کلی رف به تاقچه باریک یا هر چیز دراز و کم عرض گفته می شود.

131. روپوزی: به چوب‌های فرعی و کوچک ترِ روی داربست انگور گفته می شود. 

132. رونَکی: کمربند مخصوصی که با آن پالان الاغ را محکم می کردند تا به طرفین متمایل نشود. رونکی در اصل به قالیچه کوچکی گفته می شود که پشت پالان الاغ قرار می گیرد. 

133. ریجیم: ریزیم. مثال: کینه ها را دور ریجیم. 

134. ریق : اسهال. «ریق» از ریشه «رقیق» عربی اخذ شده و با با واژه «رِچ» انگلیسی (به معنای استفراغ) نیز هم معنی است. 

135. ریق ماسی: به حیوان یا بزغاله ضعیفی گفته می شد که از فرط ناتوانی گله جا می ماند و معمولا دچار اسهال بود. به کسی که بیش از حد لاغر یا ضعیف باشد به حدی که هیچ کاری از دست‌اش نیاید هم ریق ماسی می گویند. (این لغت در ادبیات معاصر مورد استفاده قرار گرفته است. احمد محمود).

136. زر چووه: زردچوبه. 

137. زَفت: جمع و جور کردن. مثلا: زَفتش کن / من برم ترشاله ها رو زفت کنم. 

138. زِلو: نوعی گلیم که از نخ پنبه ای بافته می شد و دوام بسیار خوبی داشت. گاهی به آن زالو هم می گفتند

139. سازَنگِلِه: خوشه انگوری که دانه های آن ریز و نامناسب بوده و قسمت هایی از آن نیز خشک شده یا زنبور و گنجشک خورده باشد و هنوز بقایای آن روی درخت مو موجود باشد. مثلا می گویند زنبور انگورها را خورده و سازنگله هاش مونده.

140. سُبُک: سَبُک.

141. سُدَّه: سرماخوردگی ای که در نتیجه ی آن فرد از دنیا برود. گاهی به عنوان مبالغه می گفتند: سده کردم

142. سر به واسرنگ برداشت: ناراحت و غمگین شد و شروع کرد به گریستن. 

143. سر زیک نشستن: چمباتمه زدن. به حالت نیمه آماده نشستن. مانند دوندگانی که در حالت آمادگی برای شروع به دویدن می نشینند

144. سرسوکِلِه: نگاه کردن یواشکی. قایم باشک. به سرزدن خیلی کوتاه هم گفته می شود. مثلا وقتی کسی برای دیدن کسی می رود و سریع بر می گردد، می گویند سرسوکله می کنی.

145. سُک : چوبی نوک تیز که با آن چارپایان را می رانند.  مثلا وقتی کسی با چوب خاکستر آتش را زیر و رو می کند به او می گویند: سُکش وا نکن. 

146. سُکِّربیت: چوب کبریت. 

147. سِکُنجلی: گوشه. 

148. سِلاطون: سرطان

149. سُماخ پالُن: سوراخ سوراخ کردن. 

150. سِنقُر: جوجه تیغی

151. سِنگِل: در اصل به معنی «زگیل» است، اما در گویش اوره ای به سرگین های حاصل از اسهال گفته می شود که در پشت موهای گوسفند به هم می چسبد. 

152. سِنگُو: سنگ آب. سنگی که از روی آن آب جاری می شود

153. سُوزمینی: سیب زمینی

154. سیاه تاس: عقاب

155. شب چِرَه: به علوفه ای می گفتند که شب ها برای حیوانات پرواری، مازاد بر علوفه رایج می دادند

156. شب کوره: جغد

157. شِفتِلِه: نوعی غذا. کله گنجشکی

158. شُکّ: به حیواناتی می گفتند که شاخ نداشتند

159. شکرتیغال: نوعی گیاه دارویی که به همین عنوان «شکر تیغال» (Echinops) شناخته می شود. 

160. شِکمبِریزه: محتویات سیرابی

161. شوروا: سوپ. 

162. شویدآب: نوعی غذا که در مدت کوتاهی آماده می شد. برای پخت شویدآب، ابتدا پیاز را خرد کرده و تفت می‌دادند. سپس مقداری آرد به آن اضافه کرده و  تفت می‌دادند. زرد چوبه نیز به آن افزوده و مقداری شوید که از قبل خشک کرده بودند را به آب اضافه می‌کردند. پس از این که مقداری می جوشید، در آن نان ترید کرده و میل می کردند.  

163. شید کردن / شیت شدن: پهن کردن. مثال: سفره را شید کنید. در زبان فارسی «شید»، به معنی ریا و تزویر به کار می رود. شید به معنی له شدن هم استفاده می شود. مثلا: کمرم شیت شد: کمرم داغون شد. 

164. شیش رُب کم: یک ربع مانده به شش. در گویش اوره ای ساعت ها را معمولا به این شکل محاسبه و بیان می کنند که گرته برداری از روش محاسبه ساعت به زبان عربی است: الساعة الان هی السادسة الا الربع. 

165. صاف و سنگله: صاف و صادق.

166. صُخب: صبح

167. ضَک وَر می نداخت: وضعیت بر او تنگ شده و در موقعیت دشواری قرار گرفت. از این واژه به کنایه معنی «نفس های آخر را می کشید» را نیز اراده می کنند. نگارش این واژه با «ز» به معنی نزار و نحیف است(ناظم الاطباء). 

168. طفلیسی: لفظی که از روی دلسوزی برای بچه ها به کار برده می شد.

169. طیفُن: همان طوفان

170. ظِلمون: دادخواهی. اعلام مظلوم واقع شدن. جیغ و ناله کردن. ریشه این واژه از «ظلم» عربی است. نگارش این واژه به صورت «ذلمون» خطاست.

171. عاقِلِه: برادر عاقل و بزرگتر. فلانی عاقله فلانی است، یعنی فلانی برادر بزرگ فلانی است

172. فِندوس کرد: مُرد. خاموش شد

173. فوتینَه: پودنه، پونه. نوعی گیاه از تیره نعناعیان

174. قُرُمبِش / آسمان قرمبه: رعد و برق 

175. قِسِر: حیوانی که باردار نمی شود. 

176. قَشَوول: خاراندن پشت اسب یا حیوانات اهلی با وسیله ای شبیه برس

177. قُلُنبه: برجسته. 

178. قَلوُر رفتن: یعنی نشانه گیری کردن. مثلا نشانه گیری کردن برای شکار

179. قِلیَه: یک تکه گوشت کوچک. آب گوشت «قلیه» یکی از غذاهای رایج اوره بوده است. در گذشته که یخچال وجود نداشته است، بعد از ذبح بزر،‌ گوشت آن را قطعه قطعه کرده می پختند. چربی های آن را نیز آب می کردند. سپس قلیه ها را با چربی ها مخلوط کرده و در ظروف سفالی ذخیره کرده و در جای خنکی نگه می داشتند تا در مواقع لازم مورد استفاده قرار دهند. آب گوشتی که از این گوشت استفاده می شد، آب گوشت قلیه نام داشت. 

180. قیقاب: وقتی آب استخر کامل تخلیه شده به گونه ای که حجم آب خروجی با حجم آب ورودی به استخر برابری می کند، به آب خارج شده قیقاب می گویند.

181. قیل: قیر. در گویش اوره ای در پاره ای از موارد «ر» به «ل» بدل می شود. مثلا: این چاهیه مثل قیله. 

182. قیماق: سرشیری ضخیم و خوش طعمی که حاصل جمع آوری سرشیرهای زیاد و چربی بود که به صورت لایه لایه روی هم قرار داده می شد. به زبان ترکی قیماق به کاچی گفته می شود. 

183. کالَه ریز: کاله ریز سنگ ریزه هائی هستند که درشیب قله ها قرار داشته و سبب دشواری صعود می شوند.

184. کَپیدن: خوابیدن با لحن سرزنشگرانه. 

185. کُچ: چلاق

186. کُچَه: جوانه. کچه زدن: جوانه زدن. 

187. کِر: تنور.

188. کِربیت: کبریت.  گاهی کربوت هم می گفتند. 

189. کَردو: کرت. کشاورزان برای سهولت آبیاری زمین کشاورزی خود را به قطعات کوچک تری مرزبندی می کنند که به آن کرت می گویند. 

190. کَرگُلُن : لانه مرغ. قسمتی از لانه مرغ که در آن تخم می گذارد. هنگام تلفظ به آن «کلگون» هم می گویند. این واژه از کَرگ به معنی مرغ و لون به معنی لانه، ترکیب شده است. در مازندران به خورشت مرغ می گویند «کرگ خورشت».

191. کِرماله: تنورماله. 

192. کریون: لگن

193. کَل بَنده: به میوه نارس خربزه از زمانی که به اندازه یک خیار شده تا قبل از این که برسد، کَل بنده می گفتند. در استان بوشهر به خیارچنبر کلبنده (kalbonde) می گویند.

194. کِلاشَه: ته دیگ 

195. کِلاشیدن: تراشیدن. خاراندن. مثال: ته دیگ رو می کلاشد.

196. کَلاقَندرُن: قارچ

197. کِلَک: اجاق

198. کِلَم جِست: گلویم پرید. گلویم گیر کرد. تو حلقم پرید.

199. کَلّه ماسه: سر سام گرفتن. فشار عصبی. مثلا می گویند انقدر صحبت کرد که کله ماسه گرفتم

200. کُلوک: کوزه شکسته

201. کِلی: به چوبی می گفتند که در انتهای آن دو شاخه بر عکسی وجود داشت و با استفاده از آن شاخه های بلند را می شکستند یا خم می کردند

202. کَلیله کن شدن: پاره شدن. قلوه کن شدن. مثال: لباسش کلیکه کن شد.

203. کُماج: نانی که با روغن پخته شود. به ظرفی که چنین نانی را در آن می پختند، «کماجدُن» می گفتند. 

204. کُماجدُن: دیگچه

205. کَندَله: کنده کوچکی که در آن بزغاله ها را جا می کردند

206. کوتِرِه: لفظ تحقیر آمیزی که برای فرزند کسی به کار می بردند. مثلا کوتره فلانی اومده بود فلان جا.

207. کوتگا: کودگاه. محل ذخیره و تجمیع کودهای حیوانی. احتمالا واژه «هتگا» نیز از همین ریشه اخذ شده است. 

208. کودوغَه: کله. ملاج سر. مثال: بزنم تو کودوغت؟

209. کور کردن: این واژه به معنی خاموش کردن برای آتش به کار می رود. 

210. کِوَرَه: چرک. مثال: دستاش کوره بسته. 

211. کوکِلِه:کَلگَه هم گفته می شود.  نان کوچکی که معمولا هنگام پخت نان برای بچه ها درست می کردند کوکله و به قطعه نانی که از نان اصلی کنده شده و درون تنور روی ذغال افتاده و به نحو غیرمتعارفی پخته می شد کلگه می گفتند. گاهی این دو واژه به جای هم نیز به کار می روند. به تکه نان هم می گویند. مثال: یه کَلگَه نون خوردم.

212. کُوکوَه: جغد

213. کولون: قفل درهای قدیمی. به آن کولون دُن هم گفته می شد.

214. کون زومونی: یعنی با باسن راه رفتن. مثلا کسی که پاهایش آسیب دیده و نمی تواند راه برود و خودش را روی زمین می کشد، می گوید کون زومونی رفتم

215. کونال: انتهای نخاع، استخوان های لگن. 

216. گازُر: به حیواناتی می گفتند که رنگ سیاه و سفید داشتند. مثلا بز گازور

217. گالَه: کیسه ای شبیه به خورجین که دهانه ی گشادی دارد و برای حمل خاک، کود و مصالح، روی الاغ قرار می گیرد. این واژه از ریشه «جوال» فارسی اخذ شده است. دهان گشاد را هم به گاله تشبیه می کنند

218. گاهَسّا: شاید

219. گدیش: بز نر. «چپش» بزرگ با شاخ های بلند. 

220. گرافزه و دُنقا: آشوب، جَو دادن، تحریک کردنی که منجر به یک اختلاف و ناراحتی و جدال شود. دُنقا، نتیجه‌ی گرافزه است. مثال: فلانی گرافزه چاق کرد و سپس دنقایی به پا شد.

221. گرامبوزلِه: وقتی کسی در کشتی بر دیگری پیروز می شد، می گفت او را مثل گرامبوزله بر زمین زدم

222. گرگ انداز: روده بزرگ

223. گل کاسه شکنه: گل شقایق. در قدیم این تصور وجود داشت که هر کس بعد از دست زدن به این گل، اگر به ظرفی سفالی یا چینی دست بزند، آن ظرف خواهد شکست. 

224. گُل گیری: به هرس میوه خربزه از هنگامی که گل تبدیل به میوه می شد تا وقتی به اندازه یک خیار می رسید، گل گیری می گفتند.

225. گِلاز / گلازنه: پشت سر هم. به عنوان مثال یه گلازنه جوزقند. 

226. گلامون گرفته: خفقان گرفته. گرفتن گلو. گاهی برای دشنام استفاده می شود

227. گلو اورچین: به تخت پله می گفتند

228. گُندِجی: به گردوی سوزنی می گویند. این نوع گردو به دلیل تراکم زیاد مغز، به سختی مغز‌ آن استخراج می شود. گردوی گندجی یکی از بهترین و مقاومترین پایه های گردو،‌ برای پیوند ارقام دیگر روی آن است. 

229. گُندله: به حجم نخ هایی گفته می شد که با موی بز بافته شده و به دور وسیله ای به نام «پیلی» پیچیده و جمع آوری می شد. گرچه این واژه بیشتر برای نخ با تعبیر «یه گندله نخ» به کار می رفت اما برای موارد مشابه نیز استفاده می شود. 

230. گَنده لوسه: بابونه. نوعی گیاه داروییِ خودرو با گل های سفید رنگ که بوی قوی ای از خود متصاعد می کند

231. گوجِلِه / گوجی: گوساله

232. گوجی گُو نَلِشتَه: گوساله ی گاو نلیسیده: به فردی می گویند که توسط مادرش درست تربیت نشده

233. گور در افتاد: مرد(با لحن تحقیرآمیز)

234. گوسوخت: پاره شد. این واژه از گویش اصفهانی اخذ شده است

235. گوش اِکِریم: گوش کنیم. 

236. گیروندن: روشن کردن. معمولا برای آتش به کار می رود. این واژه از ریشه «آگیر» و «گیر» کردی به همین معنی است. 

237. لا: به دره هایی عمیق که شبیه به کلمه «لا» بین دو کوه بزرگ یا صخره قرار داشتند می گویند: لامورچه، لاحرص، لاحب، لاسته، لازرشکین جاره. 

238. لَته: یک قطعه زمین کشاورزی که معمولا به دلیل شیب زیاد، با دیوار از زمین های غیر همسطح خود جدا شده است. 

239. لچ افتاد: لیز و لزج شد

240. لِشتن: لیسیدن

241. لَشگَه: به دستمالی می گفتند که دور سر می بستند. پارچه کهنه

242. لَمبُر: نوسان. تکان خوردن. مثال: آب توی ظرف لمبر می خورد. 

243. لُنج: مخاط بینی

244. لوکَّه: پنبه. مثال: لوکه تو گوشت بمالند. 

245. لویر: لب. مثلا وقتی می گفتندفلانی  لویرش آویزُن بود یعنی ظواهرش نشان می دهد که ناراحت است. قهر بود.

246. مارونجِلِه: نوعی سبزی و گیاه که معمولا در مزارع گندم در فروردین رشد می کرد. کوکوهایی که با این سبزی می پختند بسیار خوش طعم بود

247. ماس لیسِه: نوعی خزنده که از مارمولک بزرگتر و از آفتاب پرست(اُلبَند) کوچکتر است

248. مالِه مالِه،‌ حَچِّه بَکِنیم: مادر مادر، حالا چه بکنیم

249. مایتووه: ماهی تابه. 

250. مایِش: مادرش.

251. مایه هزار من شیر: کسی که برای مردم بلوا و دردسر درست می کند. مثلا می گویند: فلانی مایه هزار من شیر است.

252. مَچِّد: مسجد. مچدله: مسجد کوچک.

253. مِلِشتِش نبود: دلش نمی امد. حال او از انجام کاری که به او واگذار می کردند، بد می شد.

254. مِلَّه: گاو نر

255. مِلی: گربه

256. مِلیجه: مخلوط شیر یا آب و آرد که با آن غذایی برای جوجه های تازه از تخم درآمده ساخته می شود. 

257. مِنجوسک: دم جنبانک. پرنده ای بسیار کوچک و پر تحرک. افرادی که جثه نحیف و بسیار کوچکی داشته و در عین حال بیش فعال هستند را نیز به این پرنده تشبیه می کنند. در گویش اوره ای به منجوسک «فاشه لب جوب» هم گفته می شود.

258. مون وَشَّ مَه: من گرسنه هستم

259. میسکولد: پاره می شود. 

260. ناقولوسِه: خرخره، نای. «ناقول» یا «نقول» به برجستگی زیر گلو یا همان سیب آدم گفته می شود. اما «ناقولوسی» به معنی نای است. این واژه از ریشه اصفهانی است. مثلا : اتوبوسِ تا تو ناقولوسیش پر کردس..

261. نر خال : چوب‌های شمشیری پای داربست انگور که برای محکم‌تر شدن داربست از پای یک ستون به بالای ستون دیگر و در راستای هم می‌بستند.

262. نَشُشتَه: نشسته. 

263. نَهَ: نیست. مثلا کسی نَهَ.

264. نَهَ: نیست. مثلا: هِچ خبری نَهَ: یعنی هیچ خبری نیست

265. هُرَّه: مه

266. هِشتن: گذاشتن. 

267. هُل و هِلیت: سوراخ و سنبه. 

268. هُل واگلویی: بازرسی

269. هُل: سوراخ. مثلا هُل مارجه یعنی سوراخ مار یا هُل موش یعنی سوراخ موش.

270. هُمِّنه / همونه: این واژه در اصل همیان بوده که در اندازه بزرگ نیز ساخته می شد تا برای ذخیره گندم و حبوبات ... مورد استفاده قرار گیرد. به لباس های گشاد یا افراد بسیار چاق، هم به کنایه «همنه» می گفتند. در فارسی معیار همیان به معنی کیف پوستی چرمی است که برای نگهداری مسکوکات استفاده می شده است. 

271. هُمواری: زمین مسطح

272. هورو: آغوز. به شیری گفته می شود که در روزهای اولیه زایمان گوسفند یا گاو به دست می اید و معمولا برای نوزاد حیوان استفاده می شود

273. واجوره: پس از اتمام برداشت محصول گردو،‌ بادام،‌ زردآلو و ... جستجوی نهایی ای انجام می شد تا میوه هایی که از نظر پنهان مانده اند، نیز جمع آوری شود. به این کار که واجوره گفته می شود. مرسوم بود هر کس که واجوره می کرد، مالک تمام میوه هایی می شد که در واجوره به دست آورده بود. 

274. وادِنگ خوردن: انعکاس پیدا کردن. همچنین وقتی ضربه ای باعث شود فرد تعادل خود را از دست بدهد می گویند وادنگ خورد

275. وارسی: بازرسی 

276. وارَه: محل بستن آب جهت انتقال از یک جوی به جوی دیگر. سد کوچک مقابل آب. 

277. وازِریقُندَه: چشم دوخته

278. وازماله / وازمرزه: وسیله ای چوبی T  مانند که برای شکستن کلوخ های زمین، بعد از عملیات شخم استفاده می شد. در انتهای دسته چوبی این وسیله، قطعه چوب یک دست و سنگینی وجود داشت که وزن آن به شکستن کلوخ ها و هموار کردن کرت های زمین، کمک می کرد. 

279. واش کوفتم: حالش را گرفتم. تو ذوقش زدم

280. واگِلنا: برگرداندن. حالت مختلف صرف فعل این واژه به این ترتیب است: برش گرداندم : وام گلنا، برش گرداندی: واد گلنا،‌ برش گرداند: واش گلنا،‌ برشان گرداندیم: وامون گلنا، برشان گرداندید: وادون گلنا،‌ برشان گرداندند: واشون گلنا.

281. واگلویید: به هم زد. مثلا وقتی مرغ با پاهای خود خاک های زمین را به هم می ریزد می گویند زمین را واگلویید

282. وُجوم: پیازی بود که آن را در لانه مرغ می گذاشتند تا مرغ بداند در کجا تخم کند. در مثلی می گویند فلانی مرغ بی وجوم است. یعنی شخصی حیران است که نمی داند چه کند

283. وَخی: برخیز. بلند شو. سیر تغییر این واژه که ریشه در گویش اصفهانی دارد با اصل عربی است، به این صورت بوده: برخیز ، ورخیز ، وخیز ، وخی. لذا در گویش اوره ای برای جمع واژه «وخیزید» استفاده می شود. در زبان عربی مصدر «وَخی»،‌ به معنی قصد و آهنگ است.

284. وَر کردن: چپه کردن. مثلا: پالونه رو «ور» کن. 

285. وَرتلنگید: خشمگین شد. 

286. وَرماسیده: ورم کرده. آماسیده

287. وِندِله خواندن: یعنی حرف های نا مفهوم و کسالت آور زدن. مثلا می گفتند فلانی در گوش من وندله می خواند

288. یه حَسنات: خیلی کم. معادل یه نوقوس

289. یه خاکِلِه: مقدار خیلی کم

290. یه ناه: یک کم. یه ناهله: مقدار خیلی ناچیز

291. یه نوقوس: خیلی کم. 

292. پاشاخش می خارَد: دنبال دردسر است. 

293. لُنجَه: سوراخ پروازِ کندوی زنبور عسل.

294. بارَدُن: کندوی زنبور عسل که با سبد بافته می‌شد و منافذ بین بافتی آن را با پهن گاو می‌گرفتند و سپس در آفتاب‌ می‌گذاشتند تا از درون و بیرون خشک، متراکم و یک‌دست شود.

295. بارَه: بچه دادن زنبور در فصل بهار را «باره دادن» و بچه‌ی زنبور را «باره» می‌گفتند.

296. پاشاخشُنَه: ترساندن. 

297. سابات: واژهٔ «سابات» از ترکیب دو واژه تشکیل شده است. بخش نخست آن «سا» به معنی آسایش و بخش دوم آن «بات» نشانگر ساختمان، آبادی و سازه است. همچنین گفته شده‌ است که سابات از واژهٔ سایه‌باد گرفته شده زیرا این بنا سایه و باد را برای مردم در گرمای تابستان فراهم می‌کند. سابات به صورت «ساباط»، «سعباط »، و «صاباط» هم نوشته می شود. سابات از مختصات سازه ای مناطق کویری و گرمسیری است. وجود سابات های متعدد در روستای اوره نشان می دهد که ساکنین اولیه این منطقه، از مناطق گرمسیری به اینجا آمده بوده اند. یکی از کارکردهای سابات پدیدآوردن سایه و جایگاهی خنک برای رهگذران است. این سازه به علت نیمه پوشیده بودن در تابستان به پدید آمدن کوران هوا می‌انجامد که هوای درون سابات را از بیرون آن خنک‌تر می‌کند. همین نیمه پوشیده بودن در زمستان به گرمتر شدن هوای درون سابات از بیرون آن می‌انجامد. 

298. کوکله قندی: نان کوچک شیرینی که معمولا برای کودکان می پختند. 

299. نماش: نماز. مثال: همیشه نماشش اول وقت هاکه. 

300. اوروسّی: کفش چرمی. 

301. تاس: تشت بزرگ

302. مولاغوتی / بلاغ اوتی: علف چشمه، بولاغ اوتی. نوعی گیاه دارویی که به سبزی حضرت زهرا سلام الله علیها نیز مشهور است و اغلب در کنار نهرها و جوی هایی که همیشه در آن ها آب جاری با سرعت کند در حرکت است، می روید. بولاغ اوتی فقط در آب شیرین رشد می کند.










تصاویری قدیمی از روستای اوره - آلبوم شماره یک

تصاویر دیدنی زیرخاکی از گذشتگان اوره:

تصاویر را با شماره مشخص کرده ام. در مورد هر یک از تصاویر نکته ای داشتید، با ذکر شماره ی تصویر‌آن را در بخش نظرات بنویسید. 

تصویر شماره 1:

عکسی متعلق به 50 سال قبل: دسته عزاداری در محله گهر در حال برگشت رو به حسینیه شاهوا.. مرحوم سید محمد، روحانی قدیمی اوره و مرحوم سید عطا در تصویر مشخصند. 



تصویر شماره 2:

نشسته از چپ: اقا جواد فردوسی، سید علی محسن الحسینی، اقای بهروش، مرحوم حاج سید عیسی، مرحوم سید اسماعیل بنی الحسینی و ... 

ایستاده از چپ: حاج عباس حسین زاده، آقای میر سادات، معلم دبستان اوره که کلاس هایش در منزل مرحوم حاج سید عیسی بر گزار می شد، آقای سید دخیل حسینی و مرحوم آقا رضا فردوسی و ...

تصویر شماره 3:

زنده‌یاد دکتر عبدالله‌زاده، هاشم رفیع‌بخش، مرحوم سید مرتضی ذاکری، مرحوم علی شجاعت‌الحسینی (علی سید دخیل)، مرحوم سید احمد ذاکری و نفر میانی سید مرتضی ذاکری و سید احمد ذاکری.


تصویر شماره 4:



تصویر شماره 5:


تصویر شماره 6:

حاج سید دخیل شجاعت الحسینی



تصویر شماره 7:


تصویر شماره 8:

برخی از افراد داخل تصویر: حاج حسن مهر پرور، حاج سیداسماعیل خدام الحسینی، سیدباقر سیدآقا، رضا خادمی، حاج رضا درویش زاده، عباس محمد قاسم، سیدحسین امامی، سیداحمد ذاکر الحسینی، حاج سید علینقی(کودک سمت چپ تصویر)..


تصویر شماره 9:


تصویر شماره 10:

محرم و سخنرانی های مرحوم حاج سید عباس رسول زاده و نوحه سرایی های هاشم 


تصویر شماره 11:

مرحوم سید اسماعیل حسن زاده طباطبایی

تصویر شماره 12:

مرحوم حاج سید اکبر علیزاده، مرحوم سید حسن حسن زاده طباطبایی،‌ مرحوم سید علی کدخدا،‌ مرحوم اوستا قربون در تصویر مشخصند. مرحوم اسماعیل اکبر هم در انتهای تصویر روی زمین در حال استراحته. 





(پ.ن: مطالب به درد نخوری که زیر کلیدواژه های مقاله با عنوان مطالب پیشنهادی آمده، از سرور بلاگ اسکای هست. چنین مطالب زردی اصلا مورد توصیه ما نیست و جدی نگیریدشون. تبلیغاته. ما مجانی از سرورشون استفاده می کنیم اونا هم تبلیغاتشون رو می چاپونن لای پست ها ما، شما اما به خوبی خودتون عفو بفرمایین.)



چند حکم شرعی و قانونی مرتبط با کشاورزی، باغ و محیط زیست

1. خوردن از میوه های داخل کوچه باغ ها:  

  اگر باغی حصار و دیوار داشته باشد، استفاده از میوه های آن به عنوان حق المارّه جایز است؟

جواب بر اساس نظر مقام معظم رهبری:  ورود به باغ بدون رضایت مالک جایز نیست، اما استفاده از میوه های باغ که در مسیر راه است برای کسی که در مسیر خود به آن برخورد کند اشکال ندارد، مشروط به اینکه: اولاً به قصد استفاده از میوه به آن مسیر نرفته باشد و ثانیاً به درخت آسیب نرسانده و شاخه‌های آن را نشکند و ثالثاً همانجا میوه را خورده و با خود همراه نبرد و رابعاً بنابر احتیاط علم نداشته باشد که صاحب درخت از این کار اکراه دارد.

آیا حق الماره شامل زراعتهایی مثل گوجه فرنگی، بادمجان، یا میوه هایی مثل خربزه، هندوانه، خیار و … هم می شود یا فقط درختان میوه را شامل می شود؟

ج. بنا بر احتیاط واجب شامل غیر درخت میوه نمی شود.

خوردن و جمع کردن مقداری میوه از باغ دیگران که زیر درختان ریخته و خراب خواهد شد چه حکمی دارد؟

ج: اگر بداند مالک میوه ها راضی است اشکال ندارد، در غیر این صورت باید رضایت مالک را جلب کند. و در صورتی که دسترسی به او برای جلب رضایت ندارد و اگر میوه ها استفاده نشود خراب می شود، می تواند از میوه ها استفاده کند و پول آن را به مالکش بدهد، و اگر دسترسی به مالکش نداشت پول آن را از طرف مالکش صدقه بدهد.

جواب از نظر آیت الله مکارم شیرازی: 

در مورد حق الماره دو حالت است:

۱. اگر باغ محصور باشد (حفاظ داشته باشد) وارد شدن و خوردن میوه آن بدون اجازه صاحبش حرام است.

۲. اگر باغ محصور نباشد یا شاخه‌هایش بیرون آمده باشد جایز است هنگام عبور از کنار باغ‌ها از میوه آن به مقدار حاجت (نه بردن) بخورد، به شرط آن‌که به قصد این کار حرکت نکرده باشد و موجب افساد نگردد .

و احتیاط آن است که در صورت یقین به عدم رضایت مالک خوددارى کند. 

آیا می توان از میوه درختان توت که در معابر عمومی وجود دارد، خورد؟ 

در مورد درختانى که در معابر عمومى قرار دارد: استفاده از میوه‌هایى که در عرف و عادت محل براى همه مباح شده، مانند توت در بسیارى از مناطق، اشکالى ندارد، ولى غیر آن متعلّق به صاحبان آن است، و اگر ملک بیت‌المال باشد متعلّق به دولت است و باید طبق قوانین عمل شود.

من بزغاله ای داشتم که برگ درخت همسایه که از دیوار باغش بیرون زده بود را خورده است. ایا باید جبران کنم؟ 

در این صورت باید خسارت احتمالی همسایه توسط صاحب حیوان جبران شود، البته برخی از فقها لزوم جبران خسارت را، مشروط به کوتاهی صاحب حیوان دانسته‌اند.

آیا می توان از میوه توت، گردو، انجیر و ... در رودخانه ها، کوه ها، باغ ها، کوچه باغ ها یا درختانی که شاخه هایش از منزل بیرون زده استفاده کرد؟ 

هرگاه در ایام تابستان میوه های درختان پس از رسیدن پای درختان افتاده و صاحب آن درخت اقدام به جمع آوری آن ننماید، اگر اینگونه درختان در شهر باشد، گرفتن آن میوه ها و خوردن از آن صحیح نمیباشد در صورتی که صاحب آن باغ اذن به اخذ میوه ها نداده باشد. اما اگر اذن به گرفتن میوه ها داده باشد چه به صورت گفتار و چه به صورت کردار، در این صورت میتوان از آن میوه ها برداشت کرد. هرگاه اینگونه درختان در داخل حیاط باشد و میوه هایی هم که پای درختان افتاده اند، به گونه ای است که مدت زمان زیادی باقی میماند همانند گردو و نظیر آن، در این صورت گرفتن آنها صحیح نمیباشد مگر اینکه اذن صاحب باغ چه به صورت گفتاری و چه به صورت کرداری ثابت شده باشد که در این صورت برداشت از آن میوه ها هیچگونه مشکلی ندارد. اما هرگاه میوه های افتاده، از گونه ی فاسد شدنی باشد همچون انجیر، توت و نظایر آن، در این صورت مختار این است که تا وقتی که اذن صاحب باغ را نداشته و نداند که صاحب آن، اذن به خوردن داده است یا نداده است، نباید از آن برداشت کرده و میل شود.

آیا می توان میوه درختان پارک ها یا داخل بلوارهای شهرداری مانند توت، سنجد، نارنج و ...  را خورد؟ 

استفاده از میوه هایی که در عرف و عادت محل برای همه مباح شده اشکالی ندارد، ولی غیر آن متعلق به صاحبان آن است، و اگر ملک بیت المال باشد متعلق به دولت است و باید طبق قوانین عمل شود. (توضیح: معمولا در بیشتر شهرها عرف این گونه است که استفاده از میوه های موجود در پارک ها و بلوارها در حد استفاده شخصی(نه تکاندن همه میوه و بردن به منزل) برای عموم مجاز است. مگر این که تابلویی در مجاز نبودن استفاده از این میوه ها نصب شده باشد.)

2. خمس باغ و میوه: اگر باغ بخریم، ایا باید خمس این باغ را هم بپردازیم؟ 

این بستگی به هدف شما دارد.اگر هدف شما از خرید باغ این باشد که قیمت آن افزایش پیدا کند و بعد بفروشید، در این صورت باید خمس باغ را پس از فروش پرداخت کنید.

اگر هدف شما این است که روی میوه و محصول باغ سرمایه گذاری کنید. محصول تولید کنید و میوه ها را بفروشید و درآمد کسب کنید. در این صورت، هم باید خمس باغ پرداخت شود و هم خمس میوه هایش. حتی اگر چوب های خشک باغ را بفروشد در این حالت خمس دارد.  

اگر هدف شما از احداث باغ این باشد که برای مصرف خود و خانواده خود و نه سرمایه گذاری و کسب درآمد، از آن استفاده کنید، در این صورت نه باغ و نه میوه هایش خمس ندارد. البته اگر در این حالت مثلا صد کیلو گردو برداشت کرده اید و بعد از فرارسیدن سال خمسی شما، (باید مبدا سال خمسی تان را مشخص کنید که چه روزی است. منظور از فرارسیدن سال خمسی، همان روزی است که مشخص کرده اید در طول سال خمستان را در آن روز محاسبه کنید)، ده کیلو از این صد کیلو اضافه امده. در این صورت معادل یک پنجم این ده کیلو، یعنی دو کیلو و نیم ان را به عنوان خمس پرداخت می کنید. 

3. کشاورزی روی زمین فرد دیگر: شخصی که مالک زمین بزرگی است به من گفته که در زمین او کشاورزی کنم و محصول را نصف نصف برداشت کنیم. آیا این کار از نظر حقوقی تبعاتی ندارد؟ یعنی بعد از این که من محصول را در باغ او به عمل آوردم اگر او تمام محصول را بردارد، آیا از نظر حقوقی من می توانم نصف حق خود را از او بگیرم؟ 

به این کار یعنی این که یک کشاورز روی زمینی که مالک آن فرد دیگری است کار کند و با توافق هم محصول را تقسیم کنند اصطلاحا «مزارعه» گفته می شود که قاعده ها و قانون هایی دارد. اگر این قاعده ها را رعایت نکنید بعدا ممکن است نتوانید حق خود را بگیرید و دچار مشکل شوید. برای چنین کاری اولا یک قرار داد با هم منعقد کنید. ثانیا در این قرارداد شرایط زیر را در نظر بگیرید: 

در قرار داد مزارعه باید این شرایط رعایت شود:

الف. همه محصول زمین به یکى از آن‌دو اختصاص داده نشود.

ب. سهم طرفین قرارداد از محصول، به طور مشاع باشد؛ مانند نصف یا ثلث. پس اگر شرط کنند محصول فلان قسمت از زمین مال یکى و محصول قسمت دیگر مال دیگری باشد، صحیح نیست. همچنین اگر صاحب زمین بگوید «در این زمین کشاورزی کن و هرچه مى‌خواهى به من بده» باطل است.

ج. مدّت زمان قرارداد باید معیّن شود و به اندازه‌‌اى باشد که به دست آمدن محصول در آن مدّت ممکن باشد.

چ. زمین باید مشخّص باشد. پس کسى که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به کشاورز بگوید در یکى از این زمین‌‌ها کشاورزی کن و آن‌را معین نکند، مزارعه باطل است.

ح. زمین باید قابلیّت کشاورزی را داشته باشد یا اگر کشاورزی در آن ممکن نبود، بتوان آن‌را برای این‌کار آماده کرد.

خ. نوع کِشت باید معیّن شود، مگر این‌که کِشت هر چه باشد تفاوتى در نظر آنها و نظر توده مردم نداشته باشد یا این‌که معلوم باشد که این زمین براى کِشت چه محصولی مناسب است.

د. لازم است معیّن شود که مخارج کشاورزی و لوازم آن بر عهده چه کسى است. البته در این‌‌باره اگر در عُرف مردم منطقه، سهم هر کدام از مخارج معلوم باشد، کافى است.

اگر به شرایط بالا توجه نکنید، بعد از مزارعه و موقع برداشت محصول اگر اختلاف کردید، نمی توانید در دادگاه از حیث حقوقی، حق خود را بگیرید. پس حتما قرارداد ببندید. 

4. آبیاری زمین دیگران: من با یک مالک زمین توافق کردیم که زمین او را آبیاری کنم و به جای این آبیاری، دو سوم محصولاتش را برای خودم برداشت کنم. الان این شخص ادعا می کند باید نیمی از محصول را به من بدهی در حالی که توافق ما یک سوم محصول برای صاحب زمین بوده است. الان چه کنیم؟

شما باید پیش از اقدام برای این کار قرار داد «مساقات» با هم منعقد می کردید. در حال حاضر از نظر حقوقی اگر ایشان از شما شکایت کند و مدعی محصول بیشتری شود، اثبات ادعای شما مقداری دشوار است. برای دفعه های بعد، حتما قرارداد مساقات ببندید. در این قرارداد هم به شرایط مساقات توجه کنید. بعضی از شرایط مساقات به این شرح است: 

الف. قرارداد مُساقات در درختانى که میوه نمى‌دهند، در صورتى صحیح است که حاصل دیگرى داشته باشند که داراى مالیت قابل توجه است؛ مانند گل(در گل محمدی) یا برگ(مانند چنار یا توت مخصوص کرم ابریشم) که از برگ آن استفاده مى‌کنند، یا بعضى از درختان که شیره و صمغ آن قابل استفاده است. ولى در مورد درختانى که هیچ یک از اینها را ندارد، مساقات صحیح نیست.

ب. قرارداد مُساقات باید پیش از ظاهر شدن میوه منعقد شود، اما اگر بعد از آن و پیش از رسیدن میوه باشد، چنانچه کارهایى؛ مانند آبیارى و سمپاشى - که براى پرورش میوه لازم است – باقى ‌مانده باشد، صحیح است و گرنه قرارداد مساقات اشکال دارد. همچنین اگر فقط به کارهایى؛ مانند چیدن میوه و نگه‌دارى از آنها احتیاج باشد، قرارداد با عنوان «جعاله» صحیح است، ولى مساقات نیست.

ج. قرارداد مُساقات در بوتۀ خربزه، هندوانه، خیار و مانند اینها صحیح نیست، ولی اگر قرارداد روشنى منعقد شود و تعداد چیدن و سهم هر کدام را مشخص کنند می‌تواند در قالب قرارداد «جعاله» صحیح باشد.

5. شخصی درختی در بالای زمین خودش می نشاند و ریشه آن به زمین کسی دیگر می رسد و از آن نهال می روید آن نهال از آن کیست ؟

پاسخ آیت الله سیستانی: از آن صاحب درخت است .

6. بسیاری از کشاورزان در حاشیه شهرها، بر اثر کم‌آبی از فاضلاب انسانی برای آبیاری استفاده می‌کنند؛ آیا این کار خلاف شرع است و محصولشان نجس است؟

خیر؛ اگر منع قانونی نداشته باشد خلاف شرع نیست. اینکه محصولات کاشته‌شده با فاضلاب آبیاری شود یا کود نجس پای آنها ریخته شود موجب نجس‌شدن محصولات کاشته‌شده نمی‌شود؛ به‌خاطر آنکه استحاله صورت می‌گیرد و این آب تغییر وضعیت می‌دهد. بنابراین میوه یا دیگر محصولات پاک است و مشکلی ندارد.(این حکم شرعی این مساله است. اما از نظر بهداشتی موضوع متفاوت است).

7. حکم مزاحمت شاخه ها یا درخت همسایه نسبت به زمین ما چیست؟ 

سوال از امام خمینی، مدّ ظله العالی‏ و پاسخ ایشان: 

‏‏چه می فرمایید در این مسأله شرعیه: در قراء و روستاها، زمین های مزروعی و‏‎ ‎‏مشجّر در کنار هم قرار گرفته؛ چه بسا درخت های ملک همسایه کلاً یا بعضاً در ملک‏‎ ‎‏مجاور سرکشیده، به طوری که صاحب ملک مجاور در اثر مزاحمت درخت های‏‎ ‎‏همسایه نمی تواند از ملک خود برداشت محصولی کند؛ صاحب درخت به هیچ وجه‏‎ ‎‏حاضر نیست غرامت بدهد و یا شاخه های مزاحم را ببرد؛ آیا صاحب زمین متضرّر، از‏‎ ‎‏باب قاعدۀ لاضرر حق دارد در ملک خود بایستد و شاخه های مزاحم را از درخت‏‎ ‎‏همسایه ببرد یا محصول درخت همسایه که در ملک مجاور می ریزد را کلاً یا بعضاً به‏‎ ‎‏نفع خود به عنوان مقاصّه برداشت نماید؟ متمنّی است چون فرض مذکور در رسائل‏‎ ‎‏عملیه عنوان نشده، مشروحاً بیان فرمایید تا فاقد هرگونه ابهامی بوده باشد. ‏

‏‏بسمه تعالی، می تواند از مالک بخواهد که شاخه ها را بکشد ببندد و یا قطع‏‎ ‎‏نماید؛ و هرگاه مالک حاضر بر اقدام نشد، می تواند خودش اقدام نماید. و‏‎ ‎‏در صورت امکان به حاکم شرع مراجعه کند.‏

8. آیا می توان برای برداشت محصول درخت خود که شاخه هایش به زمین همسایه رفته، وارد زمین همسایه شد؟ 

سوال از امام خمینی و جواب ایشان: 

‏‏احتراماً؛ به عرض می رسد: زمین مشجّری است در همسایگی مسلمانی که‏‎ ‎‏شاخه های درختانش به طرف زمین همسایه خوابیده که از این عمل، دو ضرر متوجه‏‎ ‎‏همسایه می شود: 1. مالک زمین مجبور است بدون اجازه یا با اجازه، برای جمع آوری‏‎ ‎‏میوه های سرازیر به زمین غیر، حاصل زمین دیگری را پایمال و نابود کند. 2. سایۀ‏‎ ‎‏شاخه های درختان سرازیر شده، مانع از رشد محصول زمینی و هوایی زمین دیگری‏‎ ‎‏می شود. استدعای صدور مجوز شرعی دارد. ‏

‏‏بسمه تعالی، صاحب درخت بدون اجازۀ صاحب زمین نمی تواند در زمین‏‎ ‎‏او وارد شود و چنانچه شاخه های درخت، در زمین او آمده می تواند از‏‎ ‎‏صاحب درخت مطالبۀ رفع مزاحمت نماید و اگر قبول نکرد، به محاکم‏‎ ‎‏مراجعه کند تا اقدام شود.‏

9. خراب کردن دیوار با غ مردم با آبیاری نادرست آیا ضمانت دارد؟ 

سوال از امام خمینی و نظر ایشان: این جانب کشاورز و دامدار هستم چون این منطقه باغات است در و باغ آن به‏‎ ‎‏وسیل‏‏ۀ‏‏ حصار گل محافظت می شود و‏‎ ‎‏خود این جانب به کارها رسیدگی می نمودم.‏‎ ‎‏چون پادرد داشتم شخصی را فرستادم که یک باغ را در مقابل دادن مزد آبیاری نماید. و‏‎ ‎‏به او گفته بودم که در روز برو. اما در موقع هرز آب شبانه رفته و باغ را آبیاری نموده و‏‎ ‎‏چون احساس مسئولیت نکرده، مقداری از دیوار باغ را به وسیله آب بیش از حد‏‎ ‎‏خراب کرده و خسارتی وارد ساخته است آیا این شخص در مقابل گرفتن مزد مسئول‏‎ ‎‏بوده یا خیر، چون مزد را بعد از آبیاری قرار بوده بگیرد؟ ‏‏‏بسمه تعالی، اگر تعدّی کرده و خسارت وارد نموده ضامن است. ‏

10.  آیا کاشتن درخت و گیاه در منزل یا مکان‌های عمومی ثواب دارد؟

نظر آیت الله خامنه ای: به‌طورکلی درخت کاشتن از نظر اسلام ثواب دارد. کاشتن گیاه هم به این معنا که یا فضا را سبز می‌کند یا هوا را تصفیه می‌کند یا گیاهانی است که ثمر می‌دهد، آن هم خوب است.

اما احکام ثانویه‌ای هم هست که باید مراعات شود. آیا در هر جایی خوب است درخت بکاریم؟ اگر مکان عمومی بود، یا منزل خودمان بود چگونه است؟ بنابراین درست است که اصل درختکاری و کاشتن گیاه خوب است اما حکم ثانویه هم در اینجا مطرح است. اولاً باید در ملک خودمان باشد. در جاهای عمومی بدون اجازه نمی‌‌شود درخت کاشت. در ملک دیگران هم مجاز نیستیم که درخت بکاریم. حتی ممکن است نوعی از درخت کاشتن در ملک شخصی هم اشکال داشته باشد؛ مثلاً فردی باغچه‌ای درست کرده، اما چون درست نساخته، این باغچه به ساختمان همسایه نم می‌دهد. این کار آزار به همسایه است. او نمی‌تواند به بهانه‌ی اینکه گفته‌اند درختکاری کنید تا هوا تصفیه شود، فضا سبز شود، شهر سرسبز باشد، به همسایه‌اش آزار برساند.

11. شکستن شاخه‌ی درختان چه حکمی دارد؟

نظر آیت الله خامنه ای: بی‌جهت نباید شاخه‌ی درختان را شکست. اگر این درخت متعلق به مردم یا مثلاً اموال بیت‌المال است، این کار حرام است. اگر هم باغ شخصی ما است، گاهی اوقات شکستن یک شاخه‌ی درخت، اسراف یا ازبین‌بردن بی‌جهت اموال است.

اما یک‌وقت است که شما درخت را هرس می‌کنید که آن هم کار اهل فن است برای اینکه درخت میوه‌ی بیشتری دهد، این اشکال ندارد.

12. آیا کندن شاخه‌ای کوچک از درخت یا گیاهی که در پارک یا فضای عمومی وجود دارد برای کاشتن در منزل یا جای دیگر اشکال شرعی دارد؟

بله؛ اگر منع قانونی دارد اشکال دارد؛ اگر هم نمی‌دانید که منع قانونی دارد یا خیر، باز هم نمی‌توانید ببرید و در جای دیگری قلمه بزنید. اما اگر منع قانونی نداشته باشد اشکالی ندارد. البته معمولاً این کارها اجازه می‌خواهد.

13. من چندین سال پیش با جسم تیزی بر روی درختی نوشته‌ای را حک کرده‌ام؛ الان باید چکار کنم؟

اگر آن درخت ملک شخصی فردی بوده و به‌هرحال شما تصرفی در ملک او کرده‌اید که ضرر به آن وارد شده، باید صاحب آن را راضی کنید. اگر آن درخت جزو اموال عمومی و بیت‌المال بوده و خسارت دیده است، به مقدار خسارتش باید به بیت‌المال برگردانید.

اما اگر نه، خسارتی وارد نشده است و می‌دانید هم که صاحبش راضی بوده است، خب این ضمان ندارد. اما اگر خسارتی وارد نشده، در عین حال تصرف شده است در درخت متعلق به دیگری و صاحب درخت راضی نبوده که روی درخت او با چاقو یادگاری بنویسند، باید رضایت صاحب درخت جلب شود.

14. آیا هرس کردن درختان و گیاهان و همچنین کندن گیاهان زنده‌ای که در بهار طراوات خاصی هم دارند و کنار درختان میوه روییده‌اند جایز است؟

در صورتی که این کار در ملک شخصی انجام شود یا اگر در ملک دیگران است با اجازه‌ی آنان باشد اشکالی ندارد. اما نمی‌توان علف هرز باغ یا زمین دیگران یا بوستان‌های شهری را چید؛ زیرا متصدی دارد و قانون این اجازه را به ما نمی‌دهد.

15. کاشت درخت در معابر شهری چه حکمی دارد؟

افراد اگر می‌خواهند در یک معبر عمومی درختی بکارند باید مجاز باشند؛ یعنی قانون به آنها این اجازه را داده باشد. حالا ممکن است مسئولین شهری به صورت کلی اعلام کرده باشند که هر کس در مقابل منزلش درخت بکارد؛ این به معنای مجاز دانستن است. یا اینکه عرف محل و شهر این است که افراد در مقابل منزل و مغازه‌ی خود درخت می‌کارند و منعی هم در کار نیست؛ این هم خوب است. اما اینکه کسی به‌صورت دل‌بخواهی بگوید می‌خواهم در هر جا خواستم درخت بکارم، این‌طور نمی‌شود و باید از نظر قانونی مجاز باشد.

16. چیدن گل‌ها و گیاهان برای تزیین مجالس چه حکمی دارد؟

اصل این کار اشکال ندارد؛ البته در صورتی که اولاً منع قانونی وجود نداشته باشد و ثانیاً گل متعلق به ملک خودمان را بچینیم یا با اجازه‌ی صاحب ملک دیگری باشد.

17. مردمی که برای تفریح به روستاها می‌روند به دلیل عدم آشنایی با مسیرها، گاهی تصور می‌کنند هر مسیری مسیر عمومی است و خوردن میوه‌ی درختانی که در آن مسیر وجود دارند مجاز است؛ درحالی‌که ممکن است وارد مسیر و باغ شخصی شده باشند و درختان میوه هم جزو اموال خصوصی باشد. این مسئله مخصوصاً در مراسم سیزده‌به‌در نمود بیشتری دارد. حکم این مسئله چگونه است؟

افراد باید در این مناطق مراعات کنند که به‌هرحال به زمین‌هایی که با زحمت محصولی در آن به عمل آمده بدون اجازه وارد نشوند و زمین یا محصولات لطمه نخورد که این کارها حرام است. این زمین‌ها که محصول در آن کاشته‌شده است حتی اگر حصار هم نداشته باشد نباید در آن بدون اجازه وارد شد.

اما تصرفات جزئی مثل عبور کردن، نمازخواندن و نشستن در زمین‌های وسیعی که چیزی در آن کاشته نشده و حصاری هم ندارد اشکال ندارد و نیاز به اجازه از صاحب آن نیست. بنابراین افراد می‌توانند بروند در این زمین‌ها، پای درختان بنشینند و استراحت کنند؛ لطمه‌ای هم به جایی نمی‌خورد.

درباره‌ی خوردن میوه ما یک حکم کلی داریم به‌عنوان «حق الماره» که در فقه آمده است و در بعضی جاها عرف محل هم همین است که افرادی که در یک راه و مسیری دارند می‌روند، می‌توانند از میوه‌ی درختان آن مسیر بخورند؛ البته شرایطی دارد؛ فرمودند که این‌گونه نباشد که افراد به قصد میوه‌خوردن مسیر را عوض کنند، یعنی در همان مسیر باشد؛ و به شرطی که به درخت، زمین و محصول ضربه‌ای نزنند و همچنین میوه‌ای را همراه خود نبَرند و فقط بخورند؛ آن هم در صورتی که آنجا حصاری نداشته باشد یا منعی از طرف صاحب باغ یا زمین نشده باشد. یک‌وقت هست تابلویی زده شده که «ورود ممنوع»؛ دیگر کسی نرود عبور کند و وارد شود و میوه بخورد که این کار جایز نیست. همچنین مسیرهایی که معلوم نیست حق الماره در آنها صدق می‌کند یا خیر، مسیر خصوصی است و کسی برای خودش قرار داده است، در اینجاها هم نمی‌شود رفت در آنجا و میوه خورد.

اگر هم عرف محل به‌گونه‌ای است که زمین‌ها و باغ‌ها حصار ندارد ولی ما می‌دانیم که صاحبانشان راضی نیستند که ما میوه‌ها را بخوریم، در این جاها هم خوردن میوه جایز نیست و به‌طورکلی در موارد مشکوک احتیاط خوب است.

18. راه رفتن بر روی چمن‌های خیابان‌ها و ادارات که برای آنها هزینه می‌شود با توجه به اینکه پس از مدتی که بر روی آنها راه رفته شود از بین می‌روند و فضای سبز چهره‌ی زشتی پیدا می‌کند چه حکمی دارد؟

به‌طورکلی آسیب زدن و از بین‌بردن زمین کاشته‌شده، حالا چه محصولات گیاهی خوردنی در آن باشد، چه گیاهان زینتی، چه آن گیاهان کم باشد یا زیاد، چه در ملک شخصی دیگران باشد یا متعلق به املاک عمومی باشد مثل فضای سبز وسط خیابان‌ها یا بوستان‌ها حرام است.

حالا ممکن است برخی بگویند چرا حفاظی برای این فضا نگذاشته‌اند؟ خب نگذاشته باشند؛ برای آنها که واجب نیست حفاظ بگذارند. ما باید بدانیم که ضرر رساندن به اموال دیگران جایز نیست.

19.  تکلیف ما درباره‌ی آداب چمن گره‌زدن در روز طبیعت چیست؟

اصل این مسئله مبنایی ندارد و از نظر دینی هم تأیید نشده است و اثر و فایده‌ای هم برای آن غرضی که افراد چمن را گره می‌زنند ندارد.

علاوه بر این اگر چمن متعلق به فضاهای عمومی باشد گاهی اصلاً این کار جایز نیست که وارد بشوید و اگر زمین کاشته‌شده‌ی مردم هست، نباید وارد آن بشوید و اگر صاحب زمین راضی نباشد مرتکب حرام شده‌اید. خسارتی هم اگر وارد بشود باید جبران کنید.

20. کندن و استفاده از گیاهان دارویی و خوراکی در بیابان چه حکمی دارد؟

اگر زمین ملک شخصی افراد نیست و این کار منع قانونی هم ندارد و از نظر سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع نشده است اشکالی ندارد.

اگر کسی را از ریختن زباله در فضای عمومی و لطمه‌زدن به محیط زیست نهی کنیم مصداق نهی از منکر پیدا می‌کند؟
اگر ما معنای منکر را بدانیم، می‌فهمیم که آیا این کار نهی از منکر هست یا خیر؛ منکر از نظر فقهی هر کار ناپسندی است؛ حالا ممکن است مکروه باشد یا حرام. نهی دیگران از حرام واجب است و نهی از کار مکروه مستحب است. بنابراین اگر نگوییم که ریختن زباله در این مکان‌ها حرام هست - که در بعضی از موارد واقعاً ریختن زباله و لطمه‌زدن به محیط زیست حرام هست – نهی کردن دیگران از این کار هم مصداق نهی از منکر مستحب یا واجب است. ما باید جلوگیری کنیم از لطمه‌زدن به محیط زیست.
21. آیا ریختن پوست میوه و زباله‌های تجزیه‌شدنی در کوه و دشت و طبیعت اشکال شرعی دارد؟
اگر این کار لطمه به اراضی، به طبیعت، به محیط زیست یا به سلامت مردم بزند حرام است. امروز گاهی یک کار اشتباه ضررش به کل جامعه‌ی اسلامی وارد می‌شود. بعضی از رفتارهای ما دیگر عمل شخصی محسوب نمی‌شود؛ ما می‌خواهیم یک کشوری را به‌گونه‌ای بسازیم که برای دیگران الگو باشد، بنابراین یک‌سری رفتارهای ما لطمه‌های عمومی مهمی دارد. حالا ممکن است زباله‌ی کوچکی باشد که از نظر حکم شرعی هم نمی‌توانیم بگوییم که حرام است؛ اما همان‌ها هم باز مراعاتش خوب است و پرهیز از این کارها پسندیده است.
22. ریختن مصالح و مخروبه‌های ساختمانی در محیط‌های طبیعی خالی از سکنه چه حکمی دارد؟
اگر آن مکان‌ها ملک شخصی افراد هست یا جزو املاک عمومی هست که منع قانونی دارد، تخلیه‌ی این ضایعات ساختمانی در آنجاها جایز نیست.
23. آیا می‌توان خمس و زکات را صرف بیابان‌زدایی کرد؟
مصرف زکات در این امور گاهی اشکال ندارد؛ چون یکی از مصارف زکات، «فی سبیل الله» هست یعنی کارهای عام‌المنفعه‌ای که لازم و ضروری هست انجام بشود. یک‌وقت هست که گسترش بیابان‌ها سبب پدیده‌ی ریزگرد می‌شود که بر اثر آن هوا آلوده می‌شود، باد اذیت می‌کند و به‌هرحال لازم است که بیابان‌زدایی کنند و درخت بکارند.
اما خمس مصارفش مشخص است و اگر کسی خواست که مثلاً بخشی از خمس را برای این امور صرف کند، حتماً باید اجازه بگیرد و بدون داشتن اجازه این کار جایز نیست.
24. ریختن زباله در خیابان‌ها، کنار جاده‌ها و ساحل رودخانه‌ها یکی از معضلات زیست‌محیطی شده است؛ از نظر شرعی این کارها چه حکمی دارد؟
این کارها محیط زیست را خراب و چهره‌ی یک کشور اسلامی را مخدوش می‌کند. دیگران وقتی می‌آیند و این وضعیت را می‌بینند می‌گویند که این فرهنگ مسلمانان است در حالی که فرهنگ اسلام، فرهنگ تمیزی، پاکیزگی و نظافت است.
ثانیاً در برخی موارد این کار ما فارغ از اینکه چهره کشور ما را زشت می‌کند، به محیط زیست ضربه می‌زند؛ افراد باید از این کارها که در بسیاری از موارد حرام هم هست پرهیز کنند.
ثالثاً این کارها هزینه‌ی بسیار زیادی را به کشور تحمیل می‌کند. جمع‌آوری این زباله‌ها بار مالی زیادی برای بیت‌المال دارد.
نکته‌ی دیگری که باید مورد توجه باشد این است که به‌جای آوردن شکر نعمت‌های الهی به استفاده‌ی درست از آنها است. استفاده‌ی نادرست‌کردن از نعمات، کفران آنها و خراب‌کردن آنها محسوب می‌شود. خداوند یک طبیعت زیبا، سواحلی لذت‌بخش و هوایی مطبوع به ما بخشیده است. چرا باید برخی این نعمات را با آلودگی‌های گوناگون کفران کنند؟
نکته‌ی بعدی هم آن است که بسیاری از این زباله‌ها قابل استفاده‌ی مجدد است و این‌گونه دور انداختن آنها خودش یک نحوه‌ی دیگر کفران نعمت است. به‌هرحال این مواد را می‌شود بازیافت نمود. خوب است که افراد این زباله‌ها را به صورت جداگانه کنار بگذارند تا بازیافت شود.
25. شکار حیوانات چه حکمی دارد؟
اگر شکار از نظر قانون ممنوع بود، یعنی اگر منطقه‌ای به‌عنوان یکی از مناطق «شکار ممنوع» اعلام شده باشد، شکار در آن منطقه جایز نیست. یا اینکه اگر مسئولان شکار نوع خاصی از حیوانات را غیرقانونی اعلام کرده باشند، شکار آن حیوان جایز نیست. غیر از اینها شکار یک عمل مباح است و اگر کسی برای گذران زندگی مثلاً برای تأمین خوراک خودش حیوانی را که از نظر قانونی ممنوع نبود شکار کرد، اشکالی ندارد.
26. خوردن گوشت شکار غیرقانونی چه حکمی دارد؟
وقتی کسی حیوانی را که شکارکردنش ممنوع است شکار کرد اصلاً مالک آن نمی‌شود؛ اگرچه طبق یک حکم شرعی هر کس حیوان‌های آزاد را شکار کرد و گرفت مالکشان می‌شود، اما قانون کشور و نظام اسلامی فوق این حکم است؛ یعنی اگر قانون کشور و نظام اسلامی این بود که شکار یک نوع حیوان ممنوع است، کسی که آن حیوان را شکار کند غاصب است و از گوشت آن حیوان هم نمی‌تواند استفاده کند و مالک گوشت آن حیوان نیست. ممکن است بگویید که اگر گوشت را دور بریزد که اسراف می‌شود. در اینجا اگر خود این گوشت را مسئولین تحویل می‌گیرند باید برود و لاشه را تحویل دهد. اگر مسئولین تحویل نمی‌گیرند باید پول این گوشت را به بیت‌المال برگرداند و حتی اگر گوشت را استفاده کرده است، بابت آن به بیت‌المال بدهکار است و باید این پول را برگرداند.
27. زمانی که ما علف‌های هرز را جمع‌آوری می‌کنیم آنها را می‌سوزانیم و نمی‌دانیم موجودات زنده‌ای مانند حشرات بین آنها هستند یا خیر؛ آیا این کار اشکال دارد؟
نه، اشکالی ندارد؛ لازم نیست که شما همه‌ی علف‌ها را بگردید و ببینید که وسط آنها حشره‌ای هست یا خیر. یک‌وقت هست که در بین علف‌های هرز یک حشره‌ای می‌بینیم یا احتمال قوی می‌دهیم که یک جانور یا حیوان بی‌آزاری رفته میان این علف‌ها، خب در این صورت سوزاندن درست نیست.


اگر شما هم سوالی در زمینه های فوق دارید، در بخش نظرات مطرح کنید تا پاسخ آن را تقدیمتان کنیم. 

عزاداری مردم روستای اوره در محرم 1398

تصاویری از آیین نخل گردانی مردم روستای اوره در سال 1398: 

مردم روستای اوره اغلب از باقیمانده نسل سادات هستند و اجداد آن ها در همین منطقه یا مناطق اطراف شهید شده اند. این مردم عشق فراوانی به امام حسین علیه السلام دارند و در ایام محرم، همدلانه ، جمعی پر از اخلاص را تشکیل می دهند تا در دو محله شاهوا و ده عزاداری نمایند. عزاداری مردم با آیین نخل گردانی و برگزاری جلسات روضه و سخنرانی همراه است. 

در ادامه تصاویری از این آیین در محرم 1398 به شما عزیزان تقدیم می شود: 




نخل روستای اوره 



نخل نمادی از پیکر مطهر امام حسین علیه السلام و یاران باوفای ایشان است که در ظهر عاشورا به شهادت رسیدند. 


مردم با عشق به امام حسین علیه السلام در عزاداری شرکت می کنند و هر کسی از دیگری سبقت می گیرد تا در بلند کردن نخل و همراهی آن سهیم باشد


مردم تلاش می کنند تا نخل را در محله های مختلف بگردانند. آنان تقدس خاصی برای این کار به دلیل برکت یافتن محل خود قائلند. 


آراستن نخل با پارچه های رنگی ، خود اصول و قواعدی دارد که تنها افراد خاصی آن را انجام می دهند. 


برای نسل های جدید ، مراسم نخل گردانی اوره جذابیت خاصی دارد. این مراسم قدمتی چهارصد ساله دارد. 


مردم برای این که در آیین نخل گردانی تقرب بیشتری به اهل بیت علیهم السلام داشته باشند، تلاش می کنند تا حتما نذوراتی را داشته باشند. برای آنان مهم است کسانی که نخل را بلند می کنند از این نذورات میل کنند و با چشم اشکبار و اخلاص، از شیرینی و شکلات گرفته تا آش و شله زرد و .. بین عزاداران توزیع می کنند. 


فیلم عزاداری مردم روستای اوره: 


https://www.aparat.com/v/PQBOH


https://www.aparat.com/v/EpK08


https://www.aparat.com/v/SY6AT


فیلم مراسم نخل گردانی روستای اوره: 

https://www.aparat.com/v/wB5fO

 





(پ.ن: مطالبی که زیر کلیدواژه های مقاله با عنوان مطالب پیشنهادی آمده، از سرور بلاگ اسکای هست. چنین مطالب زردی اصلا مورد توصیه ما نیست و جدی نگیریدشون. تبلیغاته. ما مجانی از سرورشون استفاده می کنیم اونا هم تبلیغاتشون رو می زنن، شما هم به خوبی خودتون عفو بفرمایین.)


قلعه وشاق، شکوه سلجوقیان در روستای اوره

«قله «وشاق» از شگفت‌انگیزترین و زیباترین موقعیت‌های طبیعی روستای اوره است.
این قله شکوه‌مند در حدود ۱۰ کیلومتری غرب «نطنز» و مشرف بر جاده قدیم نطنز ـ کاشان، از فاصله‌ای بسیار دور خودنمایی می‌کند.

 

ادامه مطلب ...